بعضی وقتهاگفتن یک دوستت دارم ساده سخت ترین کار دنیاستتا قبل از اولین ارتباطدلت می خواهدپشت سر هم به جانش غر بزنی وبه خاطر نبودنهایش گله کنیدلت می خواهد بگوییعزیزترینم در سخت ترین لحظه های زندگیم کجا بودی؟به خاطره ضربه های تیشه ی روزگار,چرا مرحم زخم های دلم نبودی ؟انقدر سوال در ذهنت صف می کشدکه باور می کنیبه اندازه ی همه ی این نبودن ها حرف برایش داریاما افسوسپس از اولین ارتباطفقط با یک سلام گفتنشحتی فراموش می کنیدر چه زمان و مکانی قرار داریانگار دلت از همه ی آن گله ها خالی می شوددر سکوتی غرق می شویکه اصلا پیش بینی نکرده بودیحالا نمی دانی گریه کنی برای درد هایتیا بخندی برای آمدنشتازه اگر بفهمیدنیایتان چقدر با هم فرق داشتهکلافه می شویاز آن همه دوست داشتنشاز آن همه عشق ورزیدن هاتازه می فهمیاین فاصله ها دلیل داشتهو تو تمام این سالها با یک دلیل حل نشدنی مبارزه می کردیدر حالیکه تنها توی روزگارتدر جهان خودش , برای خودش زندگی می کردهبعد از آمدنش و فهمیدن این تفاوت هاتصمیم می گیری که دست از عشق او برداریو دل به دیگری بسپاریحالا دیگر هیچ دوست داشتنی به اندازه ی او برایتزیبا نیست , دلنشین نیستبه قول خودمهر انسانی فقط یکبار عاشق می شودوای از آنوقتی که بفهمیتنها توی زندگیت , تنها محبوب جان و دلتحتی یکبار هم نامه هایت را نخواندهآنوقت کاخ آرزوهایت در هم می شکندو این است پایانسپردن خود به دست مسیر زندگیو با خودت می گوییدیگه هر چی شد, شد + نوشته شده در ششم آذر ۱۴۰۲ساعت ۹ ب.ظ  توسط پرستو ی مهاجر | عشق آرماني...
ما را در سایت عشق آرماني دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fahimehrajabi بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 11:08